پیشنهاد از طریق پیامک

در این مقاله از سایت www.abbasiali.com به موضوع اینکه چطور کتاب بخوانیم؟ می پردازیم.اولین سوال من از شما این است که اصلا کتاب خواندن یعنی چی؟!

کتاب خواندن یعنی چی؟

وقتی شما در جمعی می گویید من این کتاب را خواندم و همزمان چند نفر دیگر هم با شما همراه هستند و آن کتاب را خواندند باز هم هر کدام در نوع خودتان احساس می کنید که نوعی که شما کتاب را شناخته اید متفاوت بوده و خاص خودتان است.

بعضی از افراد کتاب ها را می جوند، این اشخاص کسانی هستند که کتاب های زیادی نمی خوانند اما همین تعداد اندکی هم که می خوانند دانش و علم آن ها را فربه تر می کند و نکته اصلی این افراد این است که آن ها از این دانش استفاده می کنند.این بالاترین حد در خواندن کتاب است.کسی که به این گونه کتاب می خواند هم در مطالعه و هم در انتخاب کتاب معمولا وسواس زیادی به خرج می دهد تا بهترین کتاب را انتخاب و شروع به جویدن آن کند.

کتاب خواندن چه چیزی نیست؟

اولین چیزی که در کتاب خواندن باید مراقب آن باشید؛ این است که کتاب خواندن این نیست که شما یک جلد کتاب را انتخاب و شروع کنید و از اول آن را بخوانید. البته این هم یکی از سطح های مطالعه است اما آن چیزی نیست که ما به دنبالش هستیم.

در واقع ما باید قبل از شروع به کتاب خواندن انتخاب کنیم که این کتاب را در چه سطحی بخوانیم؟ شاید این سوال برای شما پیش بیاید که از کجا باید سطح مطالعه مان را انتخاب کنیم؟ ساده ترین پاسخ به این پرسش این است که از روی هدف تان در مطالعه می توانید سطح مطالعه تان را انتخاب کنید.

از روی سرگرمی مطالعه می کنید؟مجبور به مطالعه هستید یا برای افزایش اطلاعاتتان مطالعه می کنید؟ کتاب را می خوانید تا چیزی بفهمید؟ آن کتاب هایی که برای فهمیدن مطالعه می شود موضوع این مقاله است.پس اینجا من از هدف فهمیدن کتاب صحبت می کنم.

کتاب خواندن

تفاوت فهمیدن و دانستن در کتاب خواندن

این یکی از اولین چیزهایی است که باید بدانیم؛ فهمیدن یک موضوع با دانستن آن متفاوت است. اینکه شما اسم یک چیزی را بدانید تا فهمیدن آن چیز فاصله زیادی است.برای اینکه شما در یک موضوع متوجه شوید که در کدام سطح هستید؛ این تمرین می تواند به شما کمک کند.

تمرین از این قرار است که برای یک شخص دیگر آن چیزی را که یاد گرفتید بدون استفاده از اسم آن توضیح دهید. یعنی بدون اینکه از اسم خاص آن موضوع استفاده کنید شروع کنید به توضیح دادن. در این تمرین زمانی متوجه فهمیدن کتاب شده اید که بدون به کار بردن اسم موضوع بتوانید به طرف مقابل منظور خودتان را برسانید.

مثلا شما در کتابی با دانستن نام سوسیالیسم به دیگران برچسب سوسیالیسم بودن می زنید. خب تا اینجا شما فقط می دانید و آن هم به واسطه نام خاصی که دارد.از اینجا به بعد باید برای اینکه سطح فهمیدن خودتان از این کلمه را محک بزنید بدون به کار بردن این نام توضیح دهید که سوسیالیسم یعنی چی؟اگر از این تمرین موفق بیرون آمدید یعنی شما کتاب را فهمیده اید فقط ندانسته اید.


دوره تندخوانی و تقویت حافظه با 100 تومان تخفیف


فعالانه کتاب خواندن

اینجا هم حرف درباره فهمیدن است. در رابطه با اینکه ما کتابی را می خوانیم تا چیزی از آن بفهمیم نه این که از چیزی مطلع بشویم، می خواهیم روشن بشویم.فهمیدن آن چیزی است که با خواندن روزنامه به دست نمی آید.روزنامه می خوانیم و اطلاع کسب می کنیم و در اصل چیزی نمی فهمیم؛ کتاب را هم بیشترمان به قصد جمع کردن اطلاعات می خوانیم ولی وقتی از روشن شدن حرف می زنیم یعنی هم می دانیم که موضوع اینه، هم می دانیم درباره چیه و هم می دانیم ارتباطش با موضوعات دیگر در چیست و هم می دانیم در مقام مقایسه چیه و الی آخر.

با چنین هدفی وقتی کتاب بخوانیم یک کار منفعلانه انجام نمی دهیم بلکه مطالعه یک کار فعالانه می شود.اگر بخواهیم مقایسه کنیم حرف زدن یک کار فعالانه است و گوش دادن یک کار منفعلانه. کتاب خواندن از جنس گوش دادن و اینکه بنشینیم تا دیگری بگوید نیست.

هرچه فعالانه تر بهتر؛ خواننده کتاب انگار در حال مکالمه با نویسنده کتاب است.در واقع کتاب خواندن یادگیری از معلمی است که فقط اون حرف نمیزند تا شما یاد بگیرید بلکه سوال می پرسید و جواب سوالتان را هم پیدا می کنید.دقیقا همین جا تفاوت کتاب خواندن و یادگیری ها است.در این زمان کتاب فهمیده می شود.

کتاب خواندن

سه سطح کتاب خواندن

اشتباه نکنید ما در اینجا راجع به چهار نوع صحبت نمی کنیم بلکه در رابطه با چهار دایره هم مرکز صحبت می کنیم که سطوح متفاوت دارند.هر کدام از این دایره ها دیگری را در دل خود دارد.این که شما در کدام یک از این سطوح مطالعه می کنید مشخص می کند که در کتاب خواندن به دنبال چه چیزی هستید. به نظر من اگر کسی فکر می کند که زیاد کتاب خوانده یا زیاد کتاب می خواند ولی چیزی از کتاب یادش نمی ماند و یاد نگرفته ؛یک دلیلش ممکن است رعایت نکردن اصول کتاب خواندن باشد.بریم برای معرفی سه سطح:

  1. سطح اول روخوانی
  2. سطح دوم بررسی
  3. سطح سوم خواندن تحلیلی

کتاب خواندن

سطح اول سطحی است که می گوید هر کسی سواد خواندن دارد از این سطح گذر می کند و از پس روخوانی برمیاید.درسته که در این سطح کاری جز روخوانی اتفاق نیفتاده اما خیلی ها معتقدند که بله یک کتاب را به اتمام رسانده اند.خیلی وقت ها بعد از خواندن یک کتاب هیچی از آن یادمان نیست چرا؟ چون در سطح روخوانی کتاب را تمام کرده ایم.


دوره 6 دقیقه ای رایگان

کوتاه ترین دوره با بیشترین نتیجه شگت انگیز


سطح دوم مربوط به زمانی است که وقت کمی داریم و می خواهیم سر و ته کتاب را هم بیاوریم.در این سطح یک مرور به صورت نظام مند و روش دار صورت می گیرد تا ببینیم حرف حساب کتاب چیه . وارد عمق مطالب نمی شویم و فقط راجع به موضوع و ساختار کتاب بررسی می کنیم.کتاب خواندن یک سرمایه گذاری بزرگی محسوب می شود مثلا اگر شما سالی 12 کتاب بخوانید یعنی میانگین ماهی یک کتاب، عدد خیلی بالایی نیست ولی عدد کمی هم نیست. حالا اگر شما یک کتاب را تا نصفه بخوانید و بعد متوجه بشید که دوستش ندارید یعنی زمان زیادی را از دست دادید، چون ظرفیت شما ماهی یک کتاب بوده.در این حالت چون یک دوازدهم از منابع از دست رفته و نتیجه ای هم نداشته ممکن است که انگیزه شما به شدت کاهش پیدا کند.

راه حل من برای جلوگیری از این اتفاق در کتاب خواندن چیست؟

راه حل من این است که قبل از شروع به مطالعه جدی کتاب اول یک دور کتاب را برسی کنید.خیلی ها هستند که برای مطالعه شیرجه میزنن رو کتاب و شروع می کنند به خواندن ممکن است لذت ببرند و یا ممکن است اصلا از کتاب خوششون نیاد. این شیرجه زدن در کتاب درسته و اشتباه نیست اما درصد خطا بالایی دارد.برای همین که خطا را تا حد امکان کاهش دهیم بهتر است که این کار را روش مند انجام دهیم.یعنی اینکه مرحله بررسی خودش شامل دو. بخش می شود:

  1. مرور سیستماتیک
  2. مطالعه سطحی

کتاب خواندن

ما می خواهیم بدانیم که آیا این کتاب آن چیزی را که ما به دنبالش هستیم دارد یا ندارد؟!زمان هم در این مرحله کم است و نمی خواهیم زمان زیادی به این مرحله اختصاص دهیم. خب برای این مرحله باید به این شکل عمل کنیم.اول عنوان کتاب را با دقت بیشتری بخوانیم، به اسم کتاب توجه کنیم،مقدمه و پیشگفتار کتاب را بخوانیم، عنوان فصل های کتاب و فهرست را مطالعه کنیم، فهرست منابع آخر کتاب هم بسیار کمک کننده است.خلاصه به همه چی توجه کنید جز متن کتاب.

بعد می توانیم فصل یا تیتری که توجه ما را به خودش جلب می کند و به نظر می آید که از فصول مهم کتاب است را انتخاب کنیم و اگر گزیده ای داشت که آن را بخوانیم و اگر نداشت یک مطالعه چند خطی از کتاب داشته باشیم. در آخر هم می توانیم دو سه صفحه آخر کتاب را بخوانیم چون معمولا نویسنده ها هدفی که از نوشتن کتاب داشتند را در صفحات آخر بازگو می کنند.اگر از این مرحله کتاب با موفقیت عبور کرد آن را انتخاب می کنیم برای مرحله دوم یعنی مطالعه سطحی.

خیلی از کتاب ها به گونه ای نوشته می شوند که ساختار آن ها را به راحتی می توان بررسی کرد.در این مرحله به دنبال مطالعه سطحی هستیم و فرض این است که کتاب خوبی در دست داریم، یعنی کتابی است که مطالب ارزشمند زیادی دارد ولی ما نمی خواهیم روی مطالب سخت تمرکز کنیم.سرعت در این مرحله مهم است و طبیعتا سرعت مطالعه در این مرحله بیشتر از زمانی است که برای خواندن عمقی زمان می گذاریم.

به کمک تندخوانی می توانیم از این مرحله به سرعت عبور کنیم. بعد از اینکه قسمت های مهم مشخص شد شروع به مطالعه می کنیم.برای این که بفهمید این مرحله را به درستی پشت سر گذاشتید یا نه باید در انتهای این مطالعه سطحی بتوانید چند جمله ای از موضوع کتاب بگویید،چه چیزهایی را مفصل توضیح داده ، ادعا کلی کتاب چیه و آیا درست بوده یا نه و نتیجه کتاب چیه؛ اگر این سوالات را بتوانید پاسخ دهید یعنی این مرحله مطالعه سطحی را با موفقیت پشت سر گذاشتید. اینجا همون جایی است که شما متوجه مطالعه فعالانه می شوید. در کتاب خواندن فعالانه مدام باید از خودتان سوال بپرسید.

هدف از این مرحله این است که انتخاب کنید کتاب را از اول و با دقت بخوانید و یا به همین میزان از اطلاعات و مفاهیم بسنده کنید و زمان بیشتری را صرف مطالعه آن نکنید.

خب قبل از اینکه بریم سراغ مطالعه تحلیلی یکم بیشتر راجب فعالانه کتاب خواندن صحبت کنیم.شما باید در صورت امکان و تمایل خودتان کتاب هایی را انتخاب کنید که از سطح شما بالاتر باشند تا برای مطالعه آن ها به زحمت بیفتید. فرض کنید شما یه دونده ماراتن هستید و برای ورزش روزانه خودتان 200 متر دویدن را در نظر میگیرید! چقدر به شما فشار میاد؟ اصلا این کار را جز ورزش می توان محسوب کرد؟ برای دونده ماراتن قطعا خیر این مقدار از مسافت تقریبا شوخی و خنده دار است و شما برای تقویت شدن، برای بهتر شدن و رشد کردن باید مسافت را افزایش دهید تا به ماهیچه ها فشار وارد شود، گردش خون را به تلاش بیشتری وادار کنید.

کتاب خواندن هم دقیقا هم است اینکه شما کتاب هایی ساده و کمتر از عمق دانش خودتان بخوانید هیچ تلاشی نیاز ندارد و شما را آن پتانسیل رشدی که دارید را نادیده می گیرید.تقریبا توانایی خودتان را خاموش می کنید . وقتی شما ظرف رشد 100 تایی دارید نباید یک تغذیه 20 تایی بهش بدید باید بهش یک تغذیه 120تایی بدید که زور بزنید برای بهتر شدن و بالاتر رفتن از حد خودتان.

کتاب خواندن

تحلیلی کتاب خواندن

برای رسیدن به این مرحله باید از مرحله مطالعه سطحی عبور کنیم. چرا؟ چون اول مقاله گفتیم که شما کتابی رو از اول شروع می کنید به خواندن اما وسط کتاب میفهمید که این کتاب مناسب شما نیست و از طرفی هم دلتون نمیاد که نخونده رهاش کنید. پس برای اینکه به این مرحله برنخورید لازم است که از مطالعه سطحی عبور کنید.

فرانسیس بیکن معتقده: بعض از کتاب ها را باید چشید، بعضی از کتاب هارا باید قورت داد و تعداد کمی از کتاب ها هستند که باید آن ها را جوید و هضم کرد.

پس منظور از تحلیل کتاب خواندن همین قسمت جویدن و هضم کردن کتاب است.اول باید شما بفهمید چجور کتابی در دست دارید؟ باید متوجه موضوع و تقسیم بندی کتاب باشید.تحلیلی خواندن کتاب به این گونه است که شما را وادار به سرچ و کسب اطلاعات بیشتر کند. استدلال های کتاب را باز کنید و دونه به دونه بررسی کنید.طرز نوشتاری نویسنده را متوجه باشیم و بفهمیم از کجا به کجا رسیده و روابط بخش ها را درک کنیم.


دوره تضمینی مدیریت زمان


حرف آخر در مطالعه

همه این نوشته ها و مرحله های کتاب خواندن مدل ایده آل و آرمانی مطالعه است.شاید واقعا هیچکس برای مطالعه تمام کتاب هایش از این پروسه عبور نکند اما این دلیل نمی شود که در این راستا تلاشی هم نکنیم.ما به عنوان خواننده باید این ایده آل را در نظر داشته باشیم و یک کتاب را حداقل این گونه مطالعه کنید و شانسی را به این شیوه کتاب خواندن بدهیم.همین که با برنامه ریزی درست و مدیریت زمان صحیح بتوانید روزانه مطالعه داشته باشید شما را جز افراد خاص می کند.